صدا، امری مستقل یا وسیله ای برای بیان؟

صدا، امری مستقل یا وسیله ای برای بیان؟
رویداد ساندآرت در تهران به روایت محسن ثقفی
برخورد با صوت دغدغه ای است که بیش از صد سال ذهن هنرمندان را به خود مشغول داشته. تفکراتی فارغ از خط ملودی و تبعات آن و صرفاً با نگاه به مقوله ی صدا، نوزده تجربه گر اصفهانی، کوشیده اند برخوردی با صدا داشته باشند. برخوردی که بنا به گفته ی خودشان غیرحرفه ای است. ادعایی ندارد و صرفاً به اشتراک گذاشتن تجربه ای است. تجربیاتی که در معدود مواردی، برخوردی ساده و بی پیرایه است.
مهمترین نقیصه در برگزاری این شنیدگاه ( نمایشگاه صوتی ) عدم ارائه ی استاندارد و حرفه ای آثار بود. آثار از یک سیستم ایتریو در کل محوطه ی گالری پخش می شد. به طور مشخص در مورد تخصصی ترین اثر این مجموعه – مرز خارج – کار جواد قبادی که تاکید بر استفاده از فرکانسهای بم خارج از محدوده ی شنیداری انسان داشت، به بدترین نحو ارائه شده بود. شاید بهتر بود مسئولین مجموعه و گالری فکری برای تعبیه سیستمی مشتکل از هدفون ها یا تعبیه ی جایگاه های مناسب برای این مجموعه می کردند تا صدای نامفهوم اسپیکرهای آماتور در کل فضای غیر آکوستیک گالری هرز نرود.
اما پنج اثر در این شنیدگاه از بقیه متفاوت و حایز اهمیت بود. جدا از اثر جواد قبادی که ذکر آن رفت، نخستین اثر – وصف حال – از مهدی وفامهر است. او در این اثر با استفاه از چینش دقیق و با حوصله ی صدای گوینده ی برنامه های رادیویی که تاریخ و زمان را به روایت های میلادی و قمری و شمسی اعلام می کند و یا شمارش اعداد و روزها ماه یا روزهای هفته یا هر ذکر متواتری مرتبط با زمان موفق شده استفاده بسیار به جایی از گذشت ایام را از طریق اعلام گوینده القا کند.
دومین اثر مفعول قدرتمند کاری از زهرا قراخانی بود این اثر صداهای مختلفی بود از پاسخگویان تلفنی بانکها ، ادارات دولتی، شرکتها و …اصواتی که منشاتی انسانی دارد. اما فاقد هرگونه احساسی، اصواتی که گاه با پاسخ سردستی و ساده می توانند تغییری عظیم و غیرقابل جبران در زندگی انسانی به وجود آورند. منفعلانی که در راستای قدرت بی حد تکنولوژی از آن ها بهره برداری می شود و سیطره ای غیرقابل کتمان بر زندگی بشر مدرن دارند.
” بدون عنوان ” اثری از مانی عمادی، صدایی بود که در برخی لحظات مامفهوم می شد. صدایی که متن خبر فروش اخیر آثار هنری موسوم به حراج تهران را روایت می کرد. در متن بروشور این مجموعه نیز متن این خبر و ارقام موجود در آن بصورت معکوس فایل شنیداری در قسمتهایی با رنگ کم و ناخوانا درج شده بود. اثری چند رسانه ای و انتقادی به فرآیند فروش آثار هنری و بازار هنر در ایران. اثری که بخش صوتی آن بدون متن قابل فهم نبود و همچنین متن پیاده شده آن بدون فایل صوتی.
عاطفه یزدانی با نگاهی زبان شناختی به حروف ربط در فارسی تمرکز کرده بود. پیوستگی که چینش متواتری بود از برش های حروف ربط در سخنرانی یا خطابه های موجود در رسانه ها، با عدم یک دستی در رسایی اصوات و نیز عدم وجود فاصله لازم در بین هر حرف بی هویتی و نارسانایی منظور را در اثر خود به چالش کشیده بود. تلاشی که می تواند در زمره تلاش های موفق مجموعه جای بگیرد.
گذشته از پنج اثر مذکور، مابقی آثار برخوردی ساده با استفاده از ضبط کننده های صدا و یا میکس چند خطی صوتی بسیار ساده بودند. نوعی برخورد ابتدایی با چند نرم افزار آسان و عموماً آثاری بی هدف، آثاری که گاه با اطلاق نوشته هایی به ظاهر غامض و پیچیده سعی در مخفی کردن نداشتن آن نگاه لازمه ی خلق این آثار داشت و بیش تر به بازی کودکانه با اسباب بازی جدیدی می مانست. البته در مجموعه ای که خود نیز ادعای حرفه ای ندارد، امریست قابل اغماض و گذشت. اما برای برپایی چنین مجموعه هایی، مشورت با اهل فن می تواند در فرم ارائه ی آثار و در نتیجه نهایی آنان تاثیر به سزایی داشته باشد. به ویژه متخصصین و آگاهان رسانه های صوتی معاصر در ایران کم نیستند.

مصاحبه ایسنا – رویداد ا ح ه اصفهان

مصاحبه ایسنا در رابطه با نمایشگاه ا ح ه اصفهان با احسان تحویلیان

گفت‌وگویی  با احسان تحویلیان، هنرمند و گرداننده این نمایشگاه انجام داده‌ است که در ادامه می‌خوانید:

توضیحی در خصوص ساندآرت و این نمایشگاه بدهید؟

هنرمندان تجسمی با خارج‌کردن صدا از انحصار موسیقیدان‌ها در دهه ۸۰ میلادی سعی داشتند صدا را از آن خود کنند تا تجربیات جدیدی را در زمینه‌ی صورت به‌دست آورند تا از این طریق با نگاهی غیر تصویری، به نقد و نفی فضای هنری خویش بپردازند. ما نیز با استفاده از تجربیات ۱۸ هنرمند اصفهانی در تلاش بودیم تا به نفی فضای هنری اصفهان بپردازیم که در این راستا از هنرمندانی که در زمینه‌ی هنر تجسمی کار می‌کرده‌اند و حیطه‌ی اصلی آن‌ها موسیقی نیست، دعوت کردیم تا این بار به‌جای متریال تجسمی، از صدا استفاده کنند.

فراخوان به‌صورت عمومی اعلام شده بود؟

نه. اعضای این نمایشگاه انتخاب شده‌اند که ۱۸ نفر هستند. موضوع آزاد دادیم که این تعداد هنرمند هر برخوردی که می‌خواهند با صدا داشته باشند.

در خصوص ساندآرت بگویید؟ چقدر در ایران به آن پرداخته شده است؟

هنر ساندآرت در ایران خیلی کم کار شده و در دنیا از سال ۱۹۸۰ به‌صورت جدی کار شده است، اما در ایران به جز دو سه کار قابل توجه چیزی نبوده و در اصفهان تا به حال نداشته‌ایم و این کار می‌تواند جزو کارهای جدی‌ای که در ایران کار شده است، قرار گیرد.

به گفته‌ی شما ساندآرت سال‌های زیادی است که به‌وجود آمده، چرا در طول این سال‌ها آن‌طور که باید و شاید از آن بهره گرفته نشده است؟

جامعه باید احساس نیاز کند. زمانی که تو هنوز احساس نیاز نکردی که تابلوی نقاشی در خانه‌ات داشته باشی و از وسایل دیگر برای آویزان‌کردن در اتاقت استفاده می‌کنی، این به معنای آن است که هنوز این احساس نیاز را در خود نداشته‌ای. خیلی زمان می‌برد تا یک موسیقی خوب بشنوی، به نمایشگاه ساندآرت بروی و … و این همان بحث تربیت است که ما نداشته‌ایم.

در مورد این نمایشگاه، عنوان و شرکت‌کنندگان بگویید؟

من، علیرضا ارواحی و رسول کمالی کیوریتور و گرداننده‌ی این نمایشگاه هستیم. عنوان «اح‌ه»؛ یک کلمه یا واژه نیست و آوایی به معنای اعتراض، برون‌ریزی و بودن است و گاه برای صدازدن کسی اولین رفلکسی که می‌توانی به کار ببری «اح‌ه» است. ما این رفلکس را به جامعه‌ی هنری خود، شهر اصفهان و خصوصاً فضای سنتی و مرسومی که همیشه انسان را محروم می‌کند داشتیم که این عنوان نیز از آن‌جا نشأت گرفته شده است.

به نظر شما چقدر این نمایشگاه برای مخاطبین قابل درک است؟

این اولین کار است که در اصفهان به نمایش گذاشته می‌شود و نسبت به بازخوردی که دیروز گرفتیم، استقبال بسیار خوبی صورت گرفت. ما مخاطبین خاصی را داریم که گالری‌رو هستند و علاوه بر آن‌ها مخاطبین جدید و حتی آرتیست‌هایی که کمتر به گالری آمده بودند به این نمایشگاه آمدند پس این نشان‌دهنده‌ی این است که وقتی ایده جدید باشد، حضور مخاطبین نیز بیشتر است.

چه مقدار این نمایشگاه موفق بوده است؟

در حال حاضر مخاطب با یک شوک روبروست؛ و این اولین کار جدی در اصفهان است. موفقیت و یا عدم موفقیت این کار را اکنون نمی‌توان سنجید ولی میزان پیگیری، استقبال و … اهمیت دارد. افرادی بودند که طول کار -که ۳۵ دقیقه است- را چهار بار مداوم گوش می‌دادند. در آینده باید دید که چقدر کار ما موفق بوده است.

آیا ساندآرت به‌عنوان هنری آوانگارد در دنیا محسوب می‌شود؟

شاید در ایران آوانگارد باشد، اما در خارج از ایران هنری مرسوم است.

آن‌چه در کل مخاطب از این نمایشگاه دریافت می‌کند، چیست؟

ذهن‌ مخاطب این‌طور تربیت شده که به گالری بیاید تا چیزی ببیند، ولی الان می‌بینند هیچ چیز بر روی در و دیوار نیست که این برای مخاطب ایرانی و اصفهانی مسأله جدیدی است. در ۴۰ سال گذشته در خارج از ایران کارهایی بوده که هنرمند تنها فضای خالی گالری را به‌عنوان هنر خود نام برده و ذهن مخاطبین آن نیز آن‌چنان پرورش یافته است که می‌داند اگر به گالری برود و با هیچ قاب و تصویری روبرو نشود، چه واکنشی نشان دهد که ما در ایران این موضوع را نداشته‌ایم.

به نظر شما این نمایشگاه برای مخاطبی که ذهن آماده‌ای ندارد، تأثیر مثبت دارد یا منفی؟
قطعاً مثبت است چرا که باید از جایی شروع شود. مخاطب آمده با چشم‌هایش ببیند اما این تجربه جدید را به آن می‌دهیم که حالا از گوشت استفاده کن! و این بسیار اهمیت دارد. عامل مهم دیگر نیز این است که ما این ساندآرت را به شکلی قرار دادیم که مخاطبین ساکت باشند و گوش بدهند به چیزی که نمی‌دانند چیست. مخاطب آمده، دو ساعت ایستاده و سکوت می‌کند تا خود را دست موج و تجربه جدیدی بسپارد. به نظر من در ساندآرت این تربیت دستاورد بزرگی است. همین سکوت و احترام نشان‌دهنده پتانسیل بالای جامعه است. این کارها ارائه نشده و مخاطب نیز ندیده و با آن آشنایی ندارد و به محض این که ارائه شود، مخاطب بعد از دو سه بار دیدن یاد می‌گیرد.

چقدر به رسانه ساندآرت اعتقاد دارید؟ به نظر شما کدام هنر بیشتر تأثیرگذار است؟

به نظر من هنر اگر در مکان و زمان مناسبی دیده شود، جایگاه داشته باشد و تعداد گالری‌ها نیز زیاد باشد، همه به بالارفتن شعور بصری جامعه کمک می‌کند چه مجسمه، عکس، نقاشی و یا ساندآرت باشد. هر کدام به نوبه‌ی خود می‌تواند زبان تصویری و هنری را پرورش دهد در صورتی که گالری استاندارد داشته باشیم.

تداخل این نمایشگاه با ماه رمضان، چقدر بر روی استقبال مخاطبین مؤثر بوده است؟

در ماه رمضان همیشه گالری‌های اصفهان بسته است و هیچ گالری فعالیت نمی‌کند. از چهار سال پیش ایده‌ای را شروع کردیم و سعی کردیم هر سال نمایشگاهی داشته‌ باشیم و امسال گفتیم کاری کنیم که سال‌های پیش انجام نداده‌ایم و در ماه رمضان که همیشه تعطیل است، این نمایشگاه را برگزار کنیم که بالاترین مخاطب گالری را در ماه رمضان داشتیم و پر بیننده‌ترین کاری بود که در ماه رمضان در گالری آپادانا شکل گرفت.

در مورد «همسایه بالایی»، هم توضیح دهید؟

در جامعه‌ی گذشته‌ای که خیلی هم دور نیست، خانه‌های ویلایی مسطح بوده و کنار هم بوده است. در آن زمان رسم بر آن بود از همسایه مطلع باشند. اما جمعیت بالا رفت و خانه‌های مسطح و افقی، عمودی شده است که خوب یا بد فرهنگ نیز در این راستا عوض شد. به‌خاطر نوع سازه‌ای که همه در آن زندگی می‌کنیم، نشت صدا و تصویر را در خانه‌های یکدیگر داریم. در خانه مشغول تماشای تلویزین هستی که صدای تلویزیون تو در خانه همسایه بالایی می‌رود و صدای صحبت او به خانه تو می‌آید. این ناگزیر است و دست ما نیست. این اتفاق فقط در آپارتمان می‌افتد. در کار همسایه بالایی نیز به یکی از این موارد اشاره شده است.

هنرمندان حاضر در این نمایشگاه، مرتضی بصراوی، بهزاد زهری، زهرا قراخانی، مونا آقابابایی، سینا طاهری، حمیدرضا ششجوانی، احسان تحویلیان، مانی عمادی، حسین تحویلیان، رسول کمالی، جواد قبادی، نیما پیراسته، عاطفه یزدانی، احسان روح‌الامین، علیرضا ارواحی، احسان خسروی، علی سجادیه و مجید آزادمنش هستند.

اثر صدا

آنچه در نمایشگاه «ساندآرت» گذشت

اگرچه تاریخچه هنر صدا به سال ها قبل در اوایل قرن بیستم بازمی گردد اما گزارش پیش رو با نظری اجمالی به تاریخچه هنر صدا، نگاهی به یکی از نمایشگاه های ساند آرت که به تازگی در اصفهان برگزار شده است، دارد. با توجه به خصوصیاتِ هنر صدا، نمایشگاه های بسیار کمی می توان نام برد که با عنوان یا محتوای هنر صدا در ایران برگزار شده باشد. یکی از این موارد نادر نمایشگاه هنر صدا در «گالری آپادانا»ی اصفهان است که به همت تعدادی از هنرمندان تجسمی و نویسندگان برپا شده، افرادی که تخصص هنری شان صدا نیست. نمایشگاهی با نامی متفاوت: «اِ ح هِ». از آثار و سبک و سیاق نمایشگاه اینگونه بر می آید که بیش از آنکه هنر صدا به عنوان ابزاری برای یک محتوای خاص اراده شده باشد، به عنوان تجربه ای جدی از فرم هنری شناخته شده، تجربه ا ی متنوع و متفاوت از نظر ساختار و محتوا هم چون صدای درون بدن یا دستکاری موسیقی سنتی و پدیدآمدن فرم جدید صدا. «احسان تحویلیان» یکی از گردانندگان نمایشگاه «اِ ح هِ» در این باره می گوید: «ساند آرت در ابتدا تنها یک تجربه بود، تجربه فراتر از کارهای معمول و البته شیطنتی هنرمندانه برای همان فراترها که من نامش را «هنر» گذاشته ام.» او اصرار دارد که این یک تجربه است و هنر هم.

مخاطب و گذر
مخاطب رهگذر است. گذر از اثر در حالی که اثر همچنان در جای خود باقی است و مخاطب به سراغ او می آید و سعی می کند به درون و دنیایش نفوذ کند. در هنر صدا اما اثر است که به سراغ مخاطب می آید و در برابر او ظهور می کند. سوژگی اثر رنگ می بازد و این فضا و مخاطب است که به واسطه این «ظهور» یک باره و همه جایی (خاصه در مورد هنر صدا) دست به کار روند بازآفرینی دوباره اثر می زند. هنر صدا یک نواخت و همجایی، گذر را از مخاطب می گیرد. گاه او می نشیند یا می ایستد. به نظر مخاطب در اثر ایستاده و در آن مکث کرده است. اگر صدا بتواند فضا را به چنگ بیاورد، گالری اثر است. ایستادن و مکث در آن، فهم و ساخت اثر است. روند تولید اثر در هنر صدا از این قاعده پیروی می کند. صدا تنها به معنای صدا. صدای اکتشاف بدن انسان، صدای زیست محیط و یا موسیقی که دیگر موسیقی نیست و از زیبایی شناسی کلاسیک تهی است. در نمایشگاه اخیر نیز برخی از آثار نمونه ای از اکتشاف صدا در زیست-بوم یا جست وجو در بدن و حالات است.
ساندآرت «اِ ح هِ» با ارایه آثار در بازه زمانی مشخص از طریق بلندگو، مخاطب را در مورد خوانش اثر با چالش روبه رو می کند. مخاطب چشم آشنا با آثار تجسمی و گذرکننده در گالری مجبور است زمان انتخابی مولف را برای دریافت اثر بپذیرد و ناخواسته قواعد اولیه او را برای خوانش مورد تایید قرار دهد. اتفاقی که به نوعی در پرفورمنس یا ویدیوآرت می افتد با این تفاوت که در اینجا فضا سرشار از اثر است و مخاطب می تواند در اثر گذر کند نه از او. از این رو «احسان تحویلیان» برای نمایشگاه «اِ ح هِ» لقب «ضد اثر» را برگزیده است تا بتواند ماهیت ناتجسمی و بر خلاف آمدِ عادتِ آن را برای مخاطب توصیف کند. در آغاز حضور هنر صدا در آمریکا (۱۹۸۳ به کمک آکادمی هلرمن) درگیرکردن مخاطب با تولید و خوانش اثر آنچنان که دان گودارد می گوید یکی از شاخصه های فرم و رسانه جدید بوده است. پرسش اینجاست که ساخت فضا و مکان محوربودن هنر صدا به فهم و ارتباطش با مخاطب کمک می کند یا خیر؟ موضوعی که در نمایشگاه «اِ ح هِ» نیز به نوعی مورد پرسش است. «علیرضا ارواحی» یکی دیگر از گردانندگان نمایشگاه می گوید: «در نمایشگاه هنر صدا به پرسش گرفتنِ فرآیند تولید اثر و مشارکت با مخاطب در این تولید به مراتب سهم بسیار ناچیزی در برابر پرسش بنیادین نمایشگاه دارد و آن فضایی است که قرار است اثر در آن تولید شود و مورد خوانش قرار گیرد. به این معنا مشارکت مخاطب در فضای به مراتب بزرگ تر مورد پرسش قرار می گیرد. بیش از آنکه فعل و کنش مخاطب مهم باشد فهم اثر و نگرش های خوانش مخاطب مهم است.» به این معنا نقطه عطف نمایشگاه به چالش کشیدن پارادایم های متداول مخاطب ایرانی است و برای این امر مهم، درگیرکردن مخاطب با فضا الزامی است. با این رویکرد محوریت برپایی چنین نمایشگاهی در ایران بیش از تمنای ذهنی مولف، عکس العمل مخاطب در مقابل حمله اثر به گفتمان او برای خوانش آثار است. شاید همین چالش ها در اوایل قرن بیستم موجب ساختارشکنی جدی در گفتمان مسلط هنر شد و بنیان های هنر کلاسیک و رمانتیک قرن نوزدهمی فروریخت، اگرچه در نهایت مکاتب تازه وارد (داداییسم، فوتوریسم و…) را نیز بنا به سنت خودشان دولت مستعجل کرد. هنر صدا اولین شاهد این سنت شکنی نیست و آخرین هم نخواهد بود اما یکی از صریح ترین رسانه های هنری برای جامعه شفاهی ماست و شنیدن را ابزاری آنی و بی واسطه برای مخاطبان کنجکاو خود می کند.

نویسنده: امیر کریمی

 روزنامه شرق > شماره ۲۰۸۱ ۱۶/۵/۹۳ > صفحه ۱۱ (هنر)

ساندآرتِ «اِح‌هِ»

برای شناخت و آگاهی بیش‌تر نسبت به «ساندآرت» و مسائل مطرح‌شده در برگزاری «ساندآرت» «اح‌ه» در اصفهان، گردانندگان را بر آن داشت تا متنی پیرامون آن تنظیم کنند و به شرح دقیق‌تری بپردازند. اما پیش‌تر نیاز است تا به دلایل گردانندگان (Curitors) این «ساندآرت» اشاره شود: ۱- داشتن جلساتی پیرامون صدا با تعدادی از سازندگان این آثار ۲- ناشناخته‌بودن این مدیوم در میان بخش وسیعی از هنرمندان اصفهان ۳- جذابیت و تازگی این مدیوم برای بخشی از هنرمندان و نویسندگانِ فارغ از فضای موسیقی.
«ساندآرت اِح‌هِ» مجموعه‌ای از ۱۸ صدا است که در «گالری آپادانا»ی اصفهان پخش شد. از عنوان این «ساندآرت»، «اِح‌هِ» معنای تعجب و اعتراض برمی‌آید. اما تعجب از چه و اعتراض به چه چیزی اهمیت دارد؟ بررسی این موضوع در گرو توضیح و تبیین دو امر است: ۱- شناخت «ساندآرت» به‌عنوان یک امر کارکردی ۲- مفهوم «نفی»

«ساندآرت» به‌عنوان یک امر کارکردی

الف) رویکرد مفهومی: «ساندآرت» در مجموعه‌ی هنرهای مفهومی قرار می‌گیرد. نگاه‌ها و سبک‌هایی که در این راستا وجود دارد بسیار متفاوت‌اند. این امر گردانندگان را بر آن داشت تا از میان این نگاه‌ها و سبک‌ها، به نگاه و «سبک» (style) «جوزف کسوث» (Josef Kosuth) که تاثیر بسیاری هم بر «ساندآرت» دارد توجه بیش‌تری کنند. برآیند این امر اهمیت‌یافتن «واژه» برای گردانندگان و سازندگان بود. اهمیت «واژه» در این «ساندآرت» برای مخاطبین کاملاً آشکار است. واژگان حتی در میان سازندگان چنان نقش کلیدی‌ای یافت که حذف یک واژه توسط گردانندگان، مخالفت سازنده‌ی اثر را به‌بار می‌آورد. در ادامه خواهد آمد که میان «ساندآرت» با زبان پیوندی نیز وجود دارد. هم‌چنین تاکید «جوزف کسوث» بر پرسشگری در هنر معیار دیگری برای انتخاب نظرات این شخص بود. وی درباره‌ی پرسشگری اشاره می‌کند: «در حال حاضر هنرمندبودن به معنی پرسش (Question) از ماهیت هنر است» و باز می‌نویسد: «این پرسش از ماهیت هنر، مفهوم بسیار مهمی در فهم کارکرد هنر دارد.» منظور از کارکردِ (Function) یک اثر هنریِ معاصر، تلاش برای درگیری حواس و اندیشه‌‌ی مخاطب است.

هنر معاصر با تاثیر نه چندان کمی که از «کسوث» گرفته پرسشگری را در تمام مدیوم‌های خود هم‌چون «ویدئوآرت» گسترش داده است، به‌طوری که می‌توان گفت هنر معاصر بدون پرسشگری شناخته نمی‌شود. (البته، ایران جای خود دارد که عده‌ای با عدم شناخت این‌گونه مباحث به ساخت «ویدئوآرت»، «پرفورمنس» و «لندآرت» روی می‌آورند.) «کسوث» در تلاش است تا هر نوع برخورد با هنر را به‌عنوان پرسشگری نشناساند. در این راستا باید در نظر گرفت هر متنی که نوشته‌ و یا هر سوالی که پرسیده ‌شود به معنای پرسشگری نیست. وی ویژگی‌هایی را برای این مقصود در نظر می‌گیرد، هم‌چون: «پرسش درباره‌ی کارکرد هنر و نه ریخت‌شناسی (Morphology) هنر». ویژگی دیگری که برای پرسشگری می‌توان مطرح کرد: «غیر قابل قبول‌بودن امر پیشینی (a priori) در برابر پرسش از ماهیت هنر» است. چرا که هر امر پیشینی (مثلا زمان)، بر طرح، استنتاج و قضاوت اثرِ معاصر سایه‌ای معوج می‌افکند. متاسفانه به‌دلیل عدم شناخت، معمولاً پرسش‌هایی که در رابطه با این «ساند‌آرت» مطرح می‌شود وجه غیرکارکردی (همان ریخت‌شناسی) و اهمیت یافتن امر پیشینی دیده می‌شود. (ر.ک (۱۹۶۹) Art After Philosophy) (پ.ن.۱)
(قابل ذکر است اهمیت یافتن نظرات «کسوث» بدین معنا نیست که نظرات این شخص در «ساندآرت:اِح‌ه» کاملاً پوشش داده شده است.)
ب) معیارها: ۱۲ مورد پیش رو، معیارهایی غیر ذاتی برای «ساندآرت» قلمداد می‌شوند و تفاوت و تمایز «ساندآرت» با دیگر موارد (مثلا قطعه موسیقایی) به‌شمار می‌آیند: ۱- «ساندآرت» بیشتر یک چیدمان (instalation) صدایی است که در جهت فضا (space)سازی حرکت می‌کند. صداها در ساندآرت اح‌ه، به گونه‌ای ترتیب یافته‌اند که هم آثار جداگانه تداعی فضا می‌کنند و هم ‌با ترتیب و چیدمان مجموع خود به ساخت یک فضای کلی می‌انجامند. ۲- «ساندآرت» هر چند در ماده‌ی خام یعنی صوت با موسیقی مشترک است ولی تفاوت‌های بسیاری دارد، یکی از مهم‌ترین این تفاوت‌ها «از آنِ خودسازی» است. سازندگان به انتخاب و ساخت صداهایی پرداخته‌اند که ویژگی از آن خود‌کردن را داشته باشد، صداهایی که در این ۱۸ کار شنیده می‌شود صداهایی است که در زیست سازندگان این آثار نقش دارد و پیوندی با زندگی شخصی و اجتماعی آن‌ها می‌یابد. صداهایی که سازندگان با آن درگیر بوده‌اند و در تجربه‌ی زیستی آنان مهم بوده است. ۳- در این هنر سلامت صوت و صدا اهمیت ندارد و هم‌چنین ضرورتی به رعایت معیارهای موسیقایی در صداهای خروجی نیست. ۴- کیفیت سخت افزاری تولید و چگونگی استفاده از نرم‌افزار نقشی در «ساندآرت»‌دانستن یا ندانستن اثر ندارد. ۵- توجه به شرایط و زمینه در سازماندهی صوت و خلق «ساندآرت» حائز اهمیت است. در ساندآرت: اِح‌ه‌ برای نشان‌دادن زمینه و شرایط ساخت آثار، بروشوری تهیه شد. ۶- صدا در این هنر، ویژگی خطی و زمانیِ موسیقایی (مثلا نت‌نویسی) ندارد و استفاده از ملودی در آثار صرفاً در راستای فضاسازی و «از آنِ خودکردن» صدا و صوت است. در تعدادی از آثار ملودی‌هایی شنیده می‌شود که صرف خود ملودی مطرح نیست، چرا که با دست‌کاری آن در جهت « از آنِ خودکردن» و فضاسازی پیش می‌روند. ۷- هنر صدا با توجه به معیارهای زیبایی‌شناسانه‌ی موسیقی شناخته نمی‌شود و در انتخاب آثار «نازیبایی‌شناسی» موسیقایی یا یک «زیبایی‌شنا‌سی» غیرموسیقایی مطرح می‌شود. ۸- زمان در «ساندآرت» بیش‌تر در جهت فرآیند اهمیت می‌یابد. نوشتارهای روی دیوار مسیری را برای مخاطب مشخص می‌کند تا هم‌زمان با حرکت و خواندن نوشتارها، صداها را بشنوند. ۹- «ساندآرت» هنری مخاطب‌محور است. وجه «آکوسماتیک» (Acousmatic) نقش به‌سزایی در هنر صدا دارد، با کم‌رنگ‌کردن سرچشمه‌ی صدا، اهمیت مخاطب پررنگ‌تر می‌شود و مخاطب را در فرایندی به خوانش صداها دعوت می‌کند. همان‌طور که آمد «ساندآرت» با ویژگی آکوسماتیکش در جهت ارتباط با مخاطب گام برمی‌دارد. «ساندآرت:اِحِ‌ه» با طراحی محیطی، پوستر و برشور، شرایط ارتباطی پایدارتری را برای شنیدن آثار فراهم کرد. توجه به واکنش‌ها و کنش‌های موافق و مخالف افراد نشان داد که توانسته است به این مقصود نائل شود. هرچند در انتها سلیقه‌ی زیبایی‌شناختی او را به پرسش می‌گیرد و نفی می‌کند. ۱۰- از آن‌جایی که در آثار ساندآرت اولویت زمانی مطرح نمی‌شود، نشنیدن بخشی از اثر تاثیری در دریافت مخاطب ندارد. در بسیاری از کارهای ساخته‌شده در ساندآرت:اح‌ه این ویژگی مشهود است و با نشنیدن بخشی از اثر تاثیری بر دریافت مخاطب گذاشته نمی‌شود. ۱۱- با توجه به مواردی که اشاره شد و رویکردی که این هنر دارد، سالن‌های موسیقی فضای مناسبی برای این هنر قلمداد نمی‌شوند. گالری و مکان‌های عمومی فضای مناسب‌تری برای این هنر به‌شمار می‌آیند. هر چند باید در نظر گرفت که هر صدایی که در گالری پخش می‌شود هنر صدا نیست. باید توجه داشت صداهای محیط(مثل صدای کولر) و صداهای راه‌رفتن افراد در گالری هیچ خدشه‌ای به «ساندآرت» بودن کار وارد نمی‌کنند. ۱۲- پیوند و هم‌بستگی صدا با زبان یکی دیگر از موارد مهم در «ساندآرت» به‌شمار می‌آید. این امر به بخشی از هنر مفهومی بر‌گردد که از «جوزف کسوث» وام گرفته است. در «ساندآرت:اح‌ه» واژگان نقش مهمی در شکل‌گیری فضا دارند. نوشتارهای روی دیوار و بروشور تاکیدی بر این مسئله است. گویی برای دریافت صدا نیاز به خواندن متون رویِ دیوار یا برشور هم وجود دارد. (۱) «ساندآرت:اح‌ه» با وجود فراز و نشیب‌هایی که پیش روی خود داشت، تمام سعی خود را داشته تا به این موارد توجه کند، با این وجود گردانندگان این نمایشگاه بر این باورند که تا حدی به این مقصود نائل شده‌اند.

۲- مفهوم «نفی»

واژه‌ی «نفی» در استیتمنت این نمایشگاه، تراوشات احساسی و طنز عده‌ی اندکی از مخاطبان را جاری کرد و بعضاً واکنش مناسبی نسبت به این واژه شد. آن‌چه برای گردانندگان از واژه‌ی «نفی» مد نظر است نفی هگلی (Aufhebung) است. اما پیش‌تر نیاز است تا به عدم اشاره‌ی «استیتمنت» به نام هگل توضیحاتی داده شود. در نوشتن «استیتمنت»، اصلی‌ترین ایده‌های نمایشگاه به مخاطب ارائه می‌‌شود و لزومی وجود ندارد که به جزئیات اشاره بشود. اما آن‌چه که می‌توان درباره‌ی این مفهوم به‌طور خلاصه اشاره کرد:
نفی یکی از ترجمه‌های واژه‌ی «Aufhebung» آلمانی است که هگل برای بسط نظرات خود از آن استفاده کرده است. در زبان انگلیسی معمولاً چنین واژه‌هایی «sublation» «abolition» «Lifting» و در زبان فرانسوی واژه‌ی «Abrogation» و در عربی و فارسی واژه‌ی «نفی» را معادل این واژه قرار می‌دهند. باید در نظر گرفت که تمامی این معادل‌ها به‌طور دقیق مفهوم این واژه را آشکار نمی‌کنند.

حرکت دیالکتیکی برای هگل حرکت «نفی» یا «Aufhebung» است که هم‌زمان در خود بار نفی همراه با حفظ را دارد. در حرکت نفی و مخالفت حقیقت آفریده می‌شود، این نفی در جهت حفظ حرکت می‌کند و تضاد می‌تواند این حقیقت را تولید کند و به‌خاطر این است که تضاد، واقعی و مثبت است. حقیقت از دل این تضادها سربرمی‌آورد. به‌عبارت دیگر، «Aufhebung» به رفع، نفی و حذف اشاره دارد و از طرف دیگر به حفظ، بالاکشیدن و ارتقا. فهم دیالکتیک هگل به کمک همین معانی دوگانه امکان‌پذیر است.
اعتراض و مخالفت، وجوهی از این نفی هستند که در عنوان «ساندآرت:اِحِ‌ه» بر آن تاکید شده است. به‌طور دقیق‌تر می‌توان گفت که برای عنوان این «ساندآرت» واژه‌ای انتخاب شده است که علاوه بر ویژگی آوایی‌اش به اعتراض نیز دلالت می‌کند. این اعتراض تنها و صرفاً برای انفعال غالب فضای هنری و سلیقه مخاطب در شهر اصفهان است. در این شهر صنایع دستی کماکان مهم‌ترین دستاورد هنری شناخته می‌شود و کشیدن مینیاتور و آبرنگ کماکان با فروش خوبی روبرو است. هنرهای مدرن و معاصر جایگاه مناسبی در میان خریداران و مجموعه‌داران اصفهانی ندارند. فضاهای ارائه‌ی کارها هم‌چون گالری‌ها همواره با مشکلات اقتصادی دست‌وپنجه نرم می‌کنند. بسیاری از گالری‌ها به اجبار «اتاق‌های یک‌هفته اجاره‌ای» می‌شوند تا با دریافت هزینه‌هایی از درخواست‌کننده برای برپایی نمایشگاهش، آثار متوسط یا ضعیفی را به نمایش بگذارند تا بتوانند اجاره و دیگر هزینه‌های گالری را جبران کنند و به نوعی بقای خود را تضمین کنند.

در این دیالکتیک سیری اتفاق می‌ا‌فتد که هر مرحله از دل مرحله‌ی قبلی بیرون می‌آید بدون آن که مرحله‌ی قبلی به‌طور کلی از بین برود. روی‌آوردن به مدیوم «ساندآرت»، مدیومی که قابلیت مخالفت با تفکرات مرسوم و معمول فعلی را دارد، مورد دیگری در جهت اشاره به نفی هگلی است. موسیقی سنتی و دیگر وجوه موسیقایی جَوّ موجود، فضای شنیداری هنر اصفهان را پر کرده است. تاکید بر صدا فارغ از معیارهای مرسوم و معمولی که برای موسیقی شناخته می‌شود گامی دیگر در مخالفت با این جو شنیداری هنر است. قابل ذکر است که در این مخالفت و نفی‌ای که «ساندآرت» «اح‌ه» در پی آن است موسیقی سنتی و دیگر وجوه موسیقایی به کلی از بین نمی‌روند و خود را به‌گونه‌ای دیگر به مرحله‌ی بعد منتقل می‌کنند.

در «ساندآرت» «اح‌هِ» ۱۸ هنرمند و نویسنده کنار یکدیگر گرد آمدند تا به اتفاق به مقوله‌ای هم‌چون «صدا» بپردازند که در تخصصشان نیست و خود را از کارکرد معمول و مرسومی که در اصفهان شناخته می‌شوند خارج کرده‌اند. خارج‌شدن از کارکرد معمول، نوعی نفی همان کارکرد است. قابل ذکر است که با هر برون‌روی از کارکردهای معمول لزوماً نفی اتفاق نمی‌افتد. در این «ساندآرت» تلاش شده تا هنرمندانی انتخاب شوند که با مقوله‌ی صدا شناخته نشده‌اند تا تاکیدی بر خارج‌شدن این هنرمندان از کارکرد مرسوم و معمولشان باشد.
در گالری‌ای که عادت به دیدن و نگاه‌کردن است، صدا پخش می‌شود و توضیح اثر که مرسوماً از سخن صاحب اثر شنیده می‌شود و یا عنوان اثر که با موجودیتی خنثی در کنار اثر برچسب می‌شود موقعیتی دیگرگون یافته‌است و این با کارکرد مرسوم گالری در اصفهان در تضاد است. با نفی این کارکرد گالری، کارکرد دیگری برای آن قابل تعریف می‌شود.

و اما از همه مهم‌تر، نفی مخاطب است. مخاطبان اصلی هنر در این‌جا خود هنرمندانند. بهره‌گیری از مدیومی هم‌چون «ساندآرت» به‌خاطر ویژگی مخاطب‌محورش تاکیدی بر این موضوع است. تبلیغات در این «ساندآرت» به اهمیت حضور مخاطبانی اشاره دارد که قرار است نفی شوند. این نفی با فراهم‌نکردن فضای مناسب برای نشستن و طولانی‌بودن مجموعه‌ی کارها (میانگین حضور در گالری آپادانا حدود ۲۰ دقیقه است و مجموعه‌ی کارها حدود ۳۵ دقیقه) مدنظر است. مدت زمان پخش آثار به‌گونه‌ای است که احتمال خستگی مخاطبین از شنیدن آثار پیش می‌آید. حتی بعضاً صداهایی گوش‌خراشی شنیده می‌شود که مورد تمایل بسیاری از مخاطبان نیست. با این حال با طراحی محیطی و تغییر در لِول‌ آثار سعی‌شده است تا مخاطب تا حد امکان میل به ماندن در محیط را داشته باشد. هم‌چنین در انتخاب آثار توجه به رضایت مخاطبان ملاک نبوده است و این رضایت برای گردانندگان ساندآرت: اِح‌ه نادیده گرفته شده است.

پ.ن. اول: جملات نقل‌شده از مقاله‌ی «Art After Philosophy (1969)» «جوزف کسوث»

پ.ن . دوم: برگرفته از سایت alireza.sahafzadeh.net

تنها صداست که می‌ماند

هنر صدا رشته‌ایست که در آن از صدا به‌عنوان یک رسانه استفاده می شود و مانند بسیاری از ژانرهای هنر معاصر، هنری میان رشته‌ای به‌شمار می رود. این هنر غالبا به شکل ترکیبی با موضوعاتی چون آکوستیک، الکترونیک، موسیقی سر و صدا و رسانه‌های صوتی عرضه شده و یا به شکل صداهای طبیعی در پرفورمنس‌ها، در ترکیب با مجسمه، فیلم و ویدیو و در میان مجموعه‌ای گسترده از افراد عرضه می‌گردد که خود بخشی از جریان گفتمان هنر معاصر به‌شمار می‌رود. هنر صدا معمولا در ترکیب با سایر هنرهای بصری، در قالب موسیقی تجربی و یا به شکل ترکیبی از هر دو ارائه گردیده و در رویکردهای دیگر خود به‌صورت شعر، صدا، کلمه، صحبت، شعر آوانگارد و تئاتر تجربی نیز مشاهده شده است و بخش عمده‌ای از هنرهای مفهومی را شامل می‌شود. نمایشگاه صدا که تحت عنوان «EHHE» در تاریخ سوم مردادماه در گالری آپادانا به اجرا درآمد را می‌توان نمونه‌ی خوبی از ارائه‌ی هنر صدا به‌شمار آورد. مرتضی بصراوی، بهزاد زهری، زهرا قراخانی، مونا آقابابایی، سینا طاهری، حمیدرضا ششجوانی، احسان تحویلیان، مانی عمادی، حسین تحویلیان، رسول کمالی، جواد قبادی، نیما پیراسته، عاطفه یزدانی، احسان روح‌الامین، علیرضا ارواحی، احسان خسروی، علی سجادیه و مجید آزادمنش هنرمندانی بودند که در این نمایشگاه به عرضه‌ی آثار خود پرداختند. این آثار به‌صورت پخش صوت آزاد در فضای معمول گالری ارائه گردید و با وجود این که نحوه‌ی ارائه می‌توانست در صورت‌های حرفه‌ای دیگری انجام پذیرد ولی همین قالب بی‌تکلف نیز زمینه‌های قابل توجهی را در ارتباط‌گرفتن با مخاطب فراهم آورده بود که در ادامه به آن‌ها خواهیم پرداخت.

کانسپت صدابنیان، به شکل مستقل و بی‌نیاز از تصویر جای زیادی در گذشته‌ی ارائه‌های مفهوم‌گرا ندارد و همین فاقد تصویربودن که در ابتدای مواجهه‌ی مخاطب با نمایشگاه، حتی می‌توان گفت تا حد زیادی آزاردهنده به نظر می‌رسد؛ به‌تدریج مخاطب را با اتفاقی شگفت در دریافت‌های شنیداری خود مواجه می‌کند. دریافت‌هایی که در جریان عمومی زیست، تا زمانی که با تصویر در هم می‌آمیزد بخش بزرگی از مفاهیم خود را از دست می‌دهد و طبعا آن‌چه که در ترکیب با تصویر کسب می‌کند، فاقد آن بخش از انرژی و تاثیرگذاری است که می‌تواند در رویکرد مستقل و محض خود به مخاطب عرضه کند. این ارائه می‌توانست در تاریکی مطلق اتفاق بیافتد. می‌شد شرایطی برای مخاطب به‌وجود آورد که با پناه‌بردن به تاریکی یا ایجاد فضای شخصی، راه آسان‌تری برای ارتباط‌گرفتن با صداها کسب کند، ولی حضور در محیط روشن گالری و دیدن ناگریز محیط پیرامون که شامل بازدیدکننده‌ها، رفت‌وآمد‌ها، خوانش نوشته‌های روی دیوار که خرده رخدادهای بصری را شامل می‌شود؛ به خودی خود نیاز مخاطب به تمرکز بر قدرت شنیداری را افزایش می‌دهد. این روش می‌تواند متفاوت از روش‌های ارائه با هدفون یا محدودکردن عناصر بصری عمل کرده و مخاطب در حقیقت در کنار شنیدن آن‌چه که محیط به او عرضه می‌کند و دو رویکرد کاملا مستقل و بی‌ارتباط دیداری و شنیداری را به او تحمیل کرده است، وادار به تمرکز بر وجه مفهومی اثر که همان صداست می‌شود و به‌تدریج از توجه به وجه دیداری چشم‌پوشی می‌کند. این اتفاق به‌طور ناخوداگاه صدا را در ذهن برجسته‌سازی کرده و پس از اندکی، نیاز و یا عادت به ترکیب با تصویر را برای آسان‌ترکردن دریافت مفاهیم؛ مرتفع می‌کند. در حقیقت نیازی که ابتدا در رویارویی مخاطب با فقدان تصویر مرتبط با مفاهیم، تا حدودی آزاردهنده به نظر می‌رسد، کم‌کم به کمک او می‌آید تا با فاصله‌گرفتن از امکانات و راحت‌طلبی که تصویر برای او به ارمغان می‌آورد، بخش دیگری از توانایی‌های خود را در دریافت‌های صوتی تقویت کند. نمایشگاه صدا در حقیقت از آن وجه بصری که می‌تواند تاثیرگذاری را دو چندان کرده و با بهره‌گیری از عناصر زیباشناسانه، تاثیر آنی خود را بر مخاطب افزایش دهد، چشم‌پوشی کرده است، تا توجه او را به صدا، به‌عنوان عنصری کامل و بی‌نیاز به عناصر شفاف‌ساز دیگر جلب کند. عنصری که قادر است مفاهیم را بر دوش خود حمل کرده و این امانت را بی‌عیب و نقص از جانب هنرمند به دست گیرنده‌ی هنر برساند.

نسترن مکارمی

اِح‌هِ

هیجده هنرمند اصفهانی هرکدام یک اثر هنری که ماهیت آن شنیداری است را در این رویداد برگزارشده در گالری «آپادانا» عرضه کرده‌اند. ارتباط با این آثار از طریق دستگاه شنوایی (با شنیدن یا عدم شنیدن) است.

توصیف رویداد: با ورود به گالری می‌بینیم که افراد به‌صورت تکی یا گروهی ایستاده یا روی زمین نشسته‌اند و در حال گوش‌دادن به آثاری هستند که از بلندگو پخش می‌شود. گوینده شماره‌ای را اعلام و پس از آن، اثر پخش می‌شود. بر روی دیوار گالری شماره‌ی اثر و پس از آن نام هنرمند و بخشی از بیانیه (استیتمنت) اثر آورده شده است. نوشته‌ها بر روی دیوار به‌صورت یک نوار به عرض ۳۰ سانتی‌متر سرتاسر دیوار داخلی گالری با دقت و حساسیت چیده و اجرا شده است، البته کاتالوگ چند برگی هم در اختیار مخاطب قرار گرفته که در آن بیانیه‌ی کلی رویداد و پس از آن نام هنرمند و بیانیه‌ی اختصاصی هر اثر نوشته شده. به‌نظر من در این رویداد به‌علت تاثیر زیادی که بیانیه‌ی هر هنرمند بر اثرش داشته، به‌گونه‌ای که اکثر آثار به همراه آن اثری کاملاً متفاوت، خیلی بهتر و یا تنزل‌یافته می‌شوند. در حقیقت بیانیه نیز جزو رویداد بوده و در حقیقت شاید بتوان «هنرِ صدا-متن» را برای آن برگزید. تحولات این رویداد در صفحه‌ی اجتماعی «soundart EHHE» اطلاع‌رسانی شده و بحث‌ها و توضیحاتی را نیز در همان‌جا به‌همراه داشته است. آن‌چه مشخص است عکس‌العمل مخاطبین نسبت به این رویداد در مقایسه با موارد مشابه در شهر اصفهان بسیار بیشتر از قبل بوده و این مشخصه‌ی همه‌ی اتفاقات جدید است که این مشخصه باعث توضیحات چندباره برگزارکنندگان نیز گشته اما باید گفت که چنین فعالیت‌هایی آن هم دور از مرکز خود شایسته تقدیر است، اگر چه کاستی‌هایی نیز داشته باشد (که داشت) و قطعا‌ً با تداوم آن کیفیت و چگونگی آثار هم متحول مس‌شود و بهبود می‌یابد. البته هنرمندان این رویداد نیز به قول هنرمندی می‌بایست این نقدها را شنیده و ثبت کنند اما از کار اصلی خود به پاسخ منتقدان غافل نشوند. نکته‌ی قابل ذکر در ترکیب این هنرمندان، تعلق آن‌ها به انواع گرایش‌های هنری (نقاشی، مجسمه، ادبیات، گرافیک و …) و نیر ارتباط آن‌ها با انواع مراکز هنری اصفهان (خصوصی، غیر انتفاعی، آموزش عالی و …) بوده که تقریباً همه‌ی حوزه‌ها و گرایش‌ها را دربرمی‌گیرد. در بیانیه‌ی این رویداد آمده که: «آثار قابل فروش نیستند»! با خواندن این جمله به یاد مطلب یکی از مخاطبان این رویداد در صفحه‌ی اجتماعی‌اش پس از افتتاحیه افتادم: «در افتتاحیه امروز با هرکسی صحبت می‌کردم دغدغه‌ی کسب درآمد و مشکل رفع معیشت داشت …»؛ به‌نظرم مجموعه‌ی این آثار نیز به‌همراه توضیحات می‌تواند به‌صورت لوح فشرده ارائه و قابل فروش باشد تا بخشی از این دغدغه‌ها را برطرف کند و به ارتباط بیشتر مخاطبان بیانجامد. به‌نظرم با تنوع روش‌های ارائه‌ی اثر هنری، دیگر تاریخ هنر به‌صورت کتاب قابل درک نبوده و از این پس تاریخ هنر به‌صورت چند رسانه‌ای ضروری می‌نماید. تازگی این رویداد مانع ورود نگارنده به ماهیت آثار می‌شود و گذشت زمان و ادامه‌ی این حرکات خود تحول و پیشرفت آن‌ها را در پی خواهد داشت، حرکت آن‌ها را ارج نهاده و تداوم و پیوستگی آن‌را آرزومندم.

مهدی وفامهر

کالبد شکافی

وقتی وارد سالن گالری شدم. عجیب بود! وقتی نوشته‌ها رو دیدم. آروم با دورزدن توی سالن صداها را شنیدم. گیج‌تر شدم. نشستم و به صداها گوش کردم. صدا که پخش می‌شد تو هر موقعیتی خودم را می‌دیدم. انگار منم اون‌جا بودم. انگارکالبد ذهنم و روحم از کالبد جسمم جدا شده بود. اینم از قلم نندازم که اولش تا اومدم داخل و اون گیجیا تو خودم دیدم تو ذهنم گفتم: چه مسخرس واقعا. اما بعد که به صداها بیشتر گوش کردم جالب بود برام. واقعا صداها منو به جای دیگه و به یک صحنه‌ی دیگه‌ای برد.
(از این بی‌قیدوبندبودنش خوشم اومد) اکثرا نمایشگاه‌ها تو فقط بیننده‌ی یک اثری. اما توی این نمایشگاه من خودم به شخصه تجربه‌ی‌تازه‌ای به تجربیاتم اضافه شد. (منظورم اثره). جالب‌تر این که پریسای درونم یا بهتر بگم کودک درونم اون روز فوق‌العاده راضی بود. این‌طور بگم بهتر از من ارضا شده بود. (در کل با وجود حس مبهمی که اول کار داشتم بعدش بهم آرامش داد. مخصوصا در کار آقای احسان تحویلیان: قدم‌ها حس نزدیک‌بودن به خانواده، آشتی، دوست‎‌شدن و یک‌جور احساس پشتیبانی را بهم داد. در کار آقای حسین تحویلیان بهم حس کسی را می‌داد که اون لحظه توی یک جنگل که داری با درختا دست تو دست هم وسط جنگل می‌چرخی. در کار آقای مرتضی بصراوی هر باری که می‌شنیدم خودمو می‌دیدم کسی با قیافه و حالتی ژولیده و در حال جیغ‌زدن انگار روی دیگه‌ی خودمو می‌دیدم. در کار آقای جواد قبادی منو به یک خلسه به یک آرامش می‌برد. در کاری هم که صدای گوسفند درش بود بهم این جسارتو می‌داد که خودمو آزاد از هر بندی بدونم. (متاسفانه خاطرم نیست کار کی بود). اگر بخوام جمع بندیه کلی از حرفام بکنم این نمایشگاه دگرگونیه عجیبی را در من ایجاد کرد و این لذت خاصی برام داشت. همگی خسته نباشید.

پریسا عباد

پووووه

دوستان‌مان در مقدمه‌ی بروشور «هنر صدا: اِح‌ه» نوشته‌ بودند «…تمامی این موارد در پی نفیِ زیبایی شناسی، مخاطب، هنرمند، گالری، و به‌طور کلی فضای هنری اصفهان (شهر هنرپرور!) است.» این را بعد خواندم، بعد که از گالری آمدم بیرون و با آن‌هایی که آن‌جا بودند خداحافظی کردم و رفتم. هرچند گمان نکنم اگر همان‌جا هم خوانده بودم حوصله می‌کردن بروم سراغ دوستانم که کمی از شادی متورم بودند و ازشان بپرسم «خب؟ الان شما کجا کدام را نفی کرده‌اید؟»

پوستر و بروشور به این قشنگی و چاق و چلّگی! نورهای به این ملنگی روی نوشته‌های روی دیوارِ گالری! جمله‌های به این پیراستگی و قشنگی! کدام نفی زیبایی شناسی!؟ اگر منظورتان از «نفی زیبایی شناسی» پخش صداهای «ناهنجار» و «نازیبا» در گالری بوده که مزاح می‌فرمایید. آخر این صداهای «نازیبا» که دیگر خیلی وقت است اسبابِ زیبایی‌شناسی مدرن به حساب می‌آیند. گوش را و روح را چیزهای دیگری می‌خراشد.

نفی مخاطب کجا بود؟ پس این‌همه فراخوان و ایونت و پوستر و اس‌ام‌اس برای که بود؟ یا این متن‌های توی بروشور که پای هر کاری نوشته شده بود تا مخاطب خدای ناکرده دچار سوء تفاهم یا سر درگمی یا خستگی نشود برای که بود؟

می‌فرمایید «نفی هنرمند». ممکن است بفرمایید کجای این داستان این «هجده هنرمند و نویسنده‌ی اصفهانی» نفی شدند؟ این‌ هنرمندان که از فرط قلمبگی در متن‌های پاکیزه‌ی بروشور نمی‌گنجیدند و روی دیوار گالری زیر نورهای خوش‌نور هم حتی امتداد پیدا کرده بود…

«نفی گالری»؟ همان گالری که خودتان از شرکت کنندگانِ دائمی نمایشگاه‌هایش هستید؟ هاها.

ولی این‌ از همه باحال‌تر است: «به‌طور کلی نفی فضای هنری اصفهان (شهر هنر پرور!)». نفی؟ یا اتفاقاً برعکس، «تأیید و تکرار» فضای هنری اصفهان؟ با آن شیرین‌بیانی‌تان وقتی که در پرانتز می‌نویسید شهر هنرپرور … چون از قضا همین خودِ شما میراث‌برانِ خلفش هستید یا «شده‌اید…»

پ.ن

من نه قصد و نیتی برای نقد کارهای عرضه شده در «اِح‌ه» دارم نه صلاحیتی. آن‌چه من را به نوشتن این چند خط واداشته متنی‌ست که در «مقدمه‌ی» بروشور «اح‌ه» آمده، و مصرّانه به جای نفیِ هرچه ادعایش را می‌کند به طرز مضحک و ریاکارانه‌‌ای مشغول «نفی» خودش است، متنی که عاقبت از فرط ریاکاری غم‌انگیز می‌شود.

آرزو مختاریان

«اِح‌ه» شله ماش و قمری!

ممنون از دوستانی که در برگزاری این ایده تلاش کردند. این حرکت جسورانه فارغ از موفق‌بودن یا نبودنش فی نفس بسیار مهم بود. به نقد کشیده‌شدن هنر در شهر پوسیده، شهر نخبه‌کش، شهر بخل و حسد و تمسخرکردن دیگران، که در آرمان‌ها و ایده‌آل‌ها و استانداردهای عصر صفوی خودش هم باقی نمانده است و هم‌چنان بسیاری از اتفاقات این روزهای دنیا و حتی ایران را به‌خاطر به قول خودشان پشتوانه تاریخی و فرهنگی شهر قبول نمی‌کند، بسیار جسورانه و قابل تقدیر است. هرچند به زعم حقیر ایده‌ی این پروژه نسبت به اجرای آن و کارهای ارائه‌شده بسیار مهم‌تر و موفق‌تر بوده اما حداقل به چالش‌کشیدن جامعه‌ی هنری این شهر کاری ارزشمند است. قدر مسلم اصفهان هم‌چنان مرکز تمدن و فرهنگ جهان اسلام در ایران است و شیراز تنها در مقام ادب با او در رقابت است. رویکرد تأسف‌بار مسئولین و هنرمندان و مخاطبان نداشته هنر معاصر نسبت به این امر آن‌چنان است که این پشتوانه‌ی فرهنگی روز‌به‌روز به زوال بیشتری می‌رود و کم‌کم آن‌چه که داشته را نیز به مانند زاینده‌رودش از دست می‌دهد. شاید خشک‌شدن رودش به‌طور نمادین زنگ خطری برای خشک شدن هنر شهر باشد، اما از نگاهی دیگر باید این مسئله را فرخنده بدانیم. شاید بالاخره این اتفاقات باعث پاره‌شدن غل و زنجیرهای سنت‌های قدرتمند آن شود. مدت‌هاست که دیگر نشانی از عظمت و شکوه هنر اصفهان به چشم نمی‌خورد و یکی از عمده‌ترین و مهم‌ترین دلائل آن عدم درک درست از موقعیت زمانی و مکانی جامعه کنونی است. یکی از اشتباهات بزرگ این جامعه مشخص و معلوم آن است که هم‌چنان با سنگ وزنه‌ی دیروز و سنگینی بار تاریخی و فرهنگی شهر برای خلق و نقد و تحلیل هنر معاصر تلاش می‌کنند. ملغمه‌ای که امروز نتیجه‌اش آن شده که یا در پیشینه‌ی موزه‌ای خود درجا می‌زند و یا با سطحی‌نگری و تقلید از مثلا پایتخت‌نشینان به ارائه‌ی کارهایی می‌زنند که نه این طرف زاینده‌رود را خوش آید نه آن طرفش را! امروز نه شاهکارهای دوران آل بویه، سلجوقی و ایلخانی را داریم، نه از شکوه معماری عصر صفوی خبری است، نه از وزنه‌های غیرقابل تکرار موسیقی ایران در دوره‌ی پهلوی خبریست، نه از بزرگان صنایع مستظرفه مدارس هنری اصفهان در همان عصر. همان‌قدر که دیگر شهرهای ایران در هنرهای معاصر پیشرو هستند، وزنه‌های این شهر به پای هنرمندان و فرهنگیانش سنگینی می‌کند. خیلی وقت است که انجمن‌های سینماگران جوان آبادان مشغول به کار است و از آن مهم‌تر خروجی‌های قابل توجه و مهمی ارائه می‌دهد، مشهد به‌عنوان قطبی در عکاسی، گرافیک و مجسمه معرفی می‌شود، شیراز نیز به هم‌چنین، آذربایجان و کردستان آن‌چنان هنرمندانی برون داده است که با هنرمندان پایتخت در رقابت هستند، حتی شهر کوچکی مثل مریوان سالانه جشنواره‌های تجسمی و تئاتر متعددی دارد که حاکی از پویایی و زنده‌بودن آن است و به نظر می‌رسد اصفهان از این میدان جا مانده است. امروز جای خالی خیلی اتفاقات دهه‌ی قبلی محسوس است: جشنواره‌های متنوع تئاتر و مستند و هفته‌های فیلم، جشنواره‌های موسیقی بین‌المللی، حضور صاحبان نظر در حوزه‌های مختلف در زمینه‌های سینمایی، داد و ستد هنری با هنرمندان شهرهای خواهرخوانده در اروپا در زمینه‌ی هنرهای تجسمی، بینال‌های نقاشی، خروجی‌های انجمن‌های سینمایی و عکاسی، جلسات فیلم حوزه هنری، هفته فیلم ارشاد، مسابقات سالانه ادبیات، گردهمایی‌هایی کاریکاتوریست‌ها و مسابقات مختلف، نمایش آثار دانشجویان فارغ‌التحصیل رشته‌های مختلف هنر، حضور هنرمندان خارجی در موزه معاصر، جلسات و ورکشاپ‌ها، نمایش دوسالانه‌های گرافیک هم‌زمان با تهران و بسیاری اتفاقات دیگر که امروز تقریبا خبری از هیچ یک نیست!

گویی برعکس رشد دانشگاه‌های هنر که هم‌چون قارچ در هر نقطه داخلی و خارجی شهر سربرآورده اند و هر ترم خروجی‌های چند صدتایی از هنرجویان در زمینه‌های مختلف را دارند، این اتفاقات ضروری روندی معکوس داشته‌اند … .

گذشته از آن‌چه در نیمه‌ی اول دهه هشتاد داشتیم و اکنون هیچ اثری از آن‌ها نیست، با نگاهی وسیع‌تر متوجه می‌شویم که حتی اتفاقات از این بزرگ‌تر را دیگر نداریم.

چگونه است که محققین اجنبی به اصفهان سرازیر می‌شدند و آن‌چه ما نمی‌بینیم را می‌دیدند و ترجمان آن را برایمان بازخوانی می‌کردند؟ بسیارند امثال ریچارد فرای فقید و بزرگوار که قلبش می‌تپید از برای ایران و اصفهان، چه دلسوزتر از ماهایی…! نگاه کنید به تلاش‌های پژوهشگرانی همچون جاناتان بلر، شیلا بلر، شیلا کنبی که از آن سوی مرزهای خاکی و آبی از قاره‌های دیگر با چه عشقی برای شناخت هر وجب از خاک اصفهان تلاش می‌کنند تا فرهنگ و هنر و حتی خود ما را بهتر از خودمان بشناسند! (بماند که می‌توان برچسب‌های مختلفی از نگاه‌های متفاوت دیگران برای آن‌ها در نظر گرفت). نگاه کنید به برخی از بزرگ‌ترین هنرمندان معاصر دنیا، مگر «فوکودا»ی فقید در عالم گرافیک جهان کم کسی بود که با دیدن مسجد جامع اصفهان (موزه تاریخ معماری تمامی اعصار اسلامی ایران) دهان حیرت گشود و آن‌جا را برای منبع الهام در کارهایش انتخاب کرد! مگر جز این که «هاینس ماک» هنرمند بزرگ آلمانی که از ادبیات به گوته، از گوته به حافظ، از حافظ به ایران و از ایران به اصفهان نرسید و چه شاهکارهایی که با جادوی رنگ و نور خود با الهام از این سرزمین خلق نکرد. آن‌چه امروز بر هنر مرده و پوسیده اصفهان می‌گذرد معجونی هم‌چون «شله ماش و قمری» آن است!

امیر رجایی