تنها صداست که میماند
هنر صدا رشتهایست که در آن از صدا بهعنوان یک رسانه استفاده می شود و مانند بسیاری از ژانرهای هنر معاصر، هنری میان رشتهای بهشمار می رود. این هنر غالبا به شکل ترکیبی با موضوعاتی چون آکوستیک، الکترونیک، موسیقی سر و صدا و رسانههای صوتی عرضه شده و یا به شکل صداهای طبیعی در پرفورمنسها، در ترکیب با مجسمه، فیلم و ویدیو و در میان مجموعهای گسترده از افراد عرضه میگردد که خود بخشی از جریان گفتمان هنر معاصر بهشمار میرود. هنر صدا معمولا در ترکیب با سایر هنرهای بصری، در قالب موسیقی تجربی و یا به شکل ترکیبی از هر دو ارائه گردیده و در رویکردهای دیگر خود بهصورت شعر، صدا، کلمه، صحبت، شعر آوانگارد و تئاتر تجربی نیز مشاهده شده است و بخش عمدهای از هنرهای مفهومی را شامل میشود. نمایشگاه صدا که تحت عنوان «EHHE» در تاریخ سوم مردادماه در گالری آپادانا به اجرا درآمد را میتوان نمونهی خوبی از ارائهی هنر صدا بهشمار آورد. مرتضی بصراوی، بهزاد زهری، زهرا قراخانی، مونا آقابابایی، سینا طاهری، حمیدرضا ششجوانی، احسان تحویلیان، مانی عمادی، حسین تحویلیان، رسول کمالی، جواد قبادی، نیما پیراسته، عاطفه یزدانی، احسان روحالامین، علیرضا ارواحی، احسان خسروی، علی سجادیه و مجید آزادمنش هنرمندانی بودند که در این نمایشگاه به عرضهی آثار خود پرداختند. این آثار بهصورت پخش صوت آزاد در فضای معمول گالری ارائه گردید و با وجود این که نحوهی ارائه میتوانست در صورتهای حرفهای دیگری انجام پذیرد ولی همین قالب بیتکلف نیز زمینههای قابل توجهی را در ارتباطگرفتن با مخاطب فراهم آورده بود که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت.
کانسپت صدابنیان، به شکل مستقل و بینیاز از تصویر جای زیادی در گذشتهی ارائههای مفهومگرا ندارد و همین فاقد تصویربودن که در ابتدای مواجههی مخاطب با نمایشگاه، حتی میتوان گفت تا حد زیادی آزاردهنده به نظر میرسد؛ بهتدریج مخاطب را با اتفاقی شگفت در دریافتهای شنیداری خود مواجه میکند. دریافتهایی که در جریان عمومی زیست، تا زمانی که با تصویر در هم میآمیزد بخش بزرگی از مفاهیم خود را از دست میدهد و طبعا آنچه که در ترکیب با تصویر کسب میکند، فاقد آن بخش از انرژی و تاثیرگذاری است که میتواند در رویکرد مستقل و محض خود به مخاطب عرضه کند. این ارائه میتوانست در تاریکی مطلق اتفاق بیافتد. میشد شرایطی برای مخاطب بهوجود آورد که با پناهبردن به تاریکی یا ایجاد فضای شخصی، راه آسانتری برای ارتباطگرفتن با صداها کسب کند، ولی حضور در محیط روشن گالری و دیدن ناگریز محیط پیرامون که شامل بازدیدکنندهها، رفتوآمدها، خوانش نوشتههای روی دیوار که خرده رخدادهای بصری را شامل میشود؛ به خودی خود نیاز مخاطب به تمرکز بر قدرت شنیداری را افزایش میدهد. این روش میتواند متفاوت از روشهای ارائه با هدفون یا محدودکردن عناصر بصری عمل کرده و مخاطب در حقیقت در کنار شنیدن آنچه که محیط به او عرضه میکند و دو رویکرد کاملا مستقل و بیارتباط دیداری و شنیداری را به او تحمیل کرده است، وادار به تمرکز بر وجه مفهومی اثر که همان صداست میشود و بهتدریج از توجه به وجه دیداری چشمپوشی میکند. این اتفاق بهطور ناخوداگاه صدا را در ذهن برجستهسازی کرده و پس از اندکی، نیاز و یا عادت به ترکیب با تصویر را برای آسانترکردن دریافت مفاهیم؛ مرتفع میکند. در حقیقت نیازی که ابتدا در رویارویی مخاطب با فقدان تصویر مرتبط با مفاهیم، تا حدودی آزاردهنده به نظر میرسد، کمکم به کمک او میآید تا با فاصلهگرفتن از امکانات و راحتطلبی که تصویر برای او به ارمغان میآورد، بخش دیگری از تواناییهای خود را در دریافتهای صوتی تقویت کند. نمایشگاه صدا در حقیقت از آن وجه بصری که میتواند تاثیرگذاری را دو چندان کرده و با بهرهگیری از عناصر زیباشناسانه، تاثیر آنی خود را بر مخاطب افزایش دهد، چشمپوشی کرده است، تا توجه او را به صدا، بهعنوان عنصری کامل و بینیاز به عناصر شفافساز دیگر جلب کند. عنصری که قادر است مفاهیم را بر دوش خود حمل کرده و این امانت را بیعیب و نقص از جانب هنرمند به دست گیرندهی هنر برساند.
نسترن مکارمی
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.