«اِحه» شله ماش و قمری!
ممنون از دوستانی که در برگزاری این ایده تلاش کردند. این حرکت جسورانه فارغ از موفقبودن یا نبودنش فی نفس بسیار مهم بود. به نقد کشیدهشدن هنر در شهر پوسیده، شهر نخبهکش، شهر بخل و حسد و تمسخرکردن دیگران، که در آرمانها و ایدهآلها و استانداردهای عصر صفوی خودش هم باقی نمانده است و همچنان بسیاری از اتفاقات این روزهای دنیا و حتی ایران را بهخاطر به قول خودشان پشتوانه تاریخی و فرهنگی شهر قبول نمیکند، بسیار جسورانه و قابل تقدیر است. هرچند به زعم حقیر ایدهی این پروژه نسبت به اجرای آن و کارهای ارائهشده بسیار مهمتر و موفقتر بوده اما حداقل به چالشکشیدن جامعهی هنری این شهر کاری ارزشمند است. قدر مسلم اصفهان همچنان مرکز تمدن و فرهنگ جهان اسلام در ایران است و شیراز تنها در مقام ادب با او در رقابت است. رویکرد تأسفبار مسئولین و هنرمندان و مخاطبان نداشته هنر معاصر نسبت به این امر آنچنان است که این پشتوانهی فرهنگی روزبهروز به زوال بیشتری میرود و کمکم آنچه که داشته را نیز به مانند زایندهرودش از دست میدهد. شاید خشکشدن رودش بهطور نمادین زنگ خطری برای خشک شدن هنر شهر باشد، اما از نگاهی دیگر باید این مسئله را فرخنده بدانیم. شاید بالاخره این اتفاقات باعث پارهشدن غل و زنجیرهای سنتهای قدرتمند آن شود. مدتهاست که دیگر نشانی از عظمت و شکوه هنر اصفهان به چشم نمیخورد و یکی از عمدهترین و مهمترین دلائل آن عدم درک درست از موقعیت زمانی و مکانی جامعه کنونی است. یکی از اشتباهات بزرگ این جامعه مشخص و معلوم آن است که همچنان با سنگ وزنهی دیروز و سنگینی بار تاریخی و فرهنگی شهر برای خلق و نقد و تحلیل هنر معاصر تلاش میکنند. ملغمهای که امروز نتیجهاش آن شده که یا در پیشینهی موزهای خود درجا میزند و یا با سطحینگری و تقلید از مثلا پایتختنشینان به ارائهی کارهایی میزنند که نه این طرف زایندهرود را خوش آید نه آن طرفش را! امروز نه شاهکارهای دوران آل بویه، سلجوقی و ایلخانی را داریم، نه از شکوه معماری عصر صفوی خبری است، نه از وزنههای غیرقابل تکرار موسیقی ایران در دورهی پهلوی خبریست، نه از بزرگان صنایع مستظرفه مدارس هنری اصفهان در همان عصر. همانقدر که دیگر شهرهای ایران در هنرهای معاصر پیشرو هستند، وزنههای این شهر به پای هنرمندان و فرهنگیانش سنگینی میکند. خیلی وقت است که انجمنهای سینماگران جوان آبادان مشغول به کار است و از آن مهمتر خروجیهای قابل توجه و مهمی ارائه میدهد، مشهد بهعنوان قطبی در عکاسی، گرافیک و مجسمه معرفی میشود، شیراز نیز به همچنین، آذربایجان و کردستان آنچنان هنرمندانی برون داده است که با هنرمندان پایتخت در رقابت هستند، حتی شهر کوچکی مثل مریوان سالانه جشنوارههای تجسمی و تئاتر متعددی دارد که حاکی از پویایی و زندهبودن آن است و به نظر میرسد اصفهان از این میدان جا مانده است. امروز جای خالی خیلی اتفاقات دههی قبلی محسوس است: جشنوارههای متنوع تئاتر و مستند و هفتههای فیلم، جشنوارههای موسیقی بینالمللی، حضور صاحبان نظر در حوزههای مختلف در زمینههای سینمایی، داد و ستد هنری با هنرمندان شهرهای خواهرخوانده در اروپا در زمینهی هنرهای تجسمی، بینالهای نقاشی، خروجیهای انجمنهای سینمایی و عکاسی، جلسات فیلم حوزه هنری، هفته فیلم ارشاد، مسابقات سالانه ادبیات، گردهماییهایی کاریکاتوریستها و مسابقات مختلف، نمایش آثار دانشجویان فارغالتحصیل رشتههای مختلف هنر، حضور هنرمندان خارجی در موزه معاصر، جلسات و ورکشاپها، نمایش دوسالانههای گرافیک همزمان با تهران و بسیاری اتفاقات دیگر که امروز تقریبا خبری از هیچ یک نیست!
گویی برعکس رشد دانشگاههای هنر که همچون قارچ در هر نقطه داخلی و خارجی شهر سربرآورده اند و هر ترم خروجیهای چند صدتایی از هنرجویان در زمینههای مختلف را دارند، این اتفاقات ضروری روندی معکوس داشتهاند … .
گذشته از آنچه در نیمهی اول دهه هشتاد داشتیم و اکنون هیچ اثری از آنها نیست، با نگاهی وسیعتر متوجه میشویم که حتی اتفاقات از این بزرگتر را دیگر نداریم.
چگونه است که محققین اجنبی به اصفهان سرازیر میشدند و آنچه ما نمیبینیم را میدیدند و ترجمان آن را برایمان بازخوانی میکردند؟ بسیارند امثال ریچارد فرای فقید و بزرگوار که قلبش میتپید از برای ایران و اصفهان، چه دلسوزتر از ماهایی…! نگاه کنید به تلاشهای پژوهشگرانی همچون جاناتان بلر، شیلا بلر، شیلا کنبی که از آن سوی مرزهای خاکی و آبی از قارههای دیگر با چه عشقی برای شناخت هر وجب از خاک اصفهان تلاش میکنند تا فرهنگ و هنر و حتی خود ما را بهتر از خودمان بشناسند! (بماند که میتوان برچسبهای مختلفی از نگاههای متفاوت دیگران برای آنها در نظر گرفت). نگاه کنید به برخی از بزرگترین هنرمندان معاصر دنیا، مگر «فوکودا»ی فقید در عالم گرافیک جهان کم کسی بود که با دیدن مسجد جامع اصفهان (موزه تاریخ معماری تمامی اعصار اسلامی ایران) دهان حیرت گشود و آنجا را برای منبع الهام در کارهایش انتخاب کرد! مگر جز این که «هاینس ماک» هنرمند بزرگ آلمانی که از ادبیات به گوته، از گوته به حافظ، از حافظ به ایران و از ایران به اصفهان نرسید و چه شاهکارهایی که با جادوی رنگ و نور خود با الهام از این سرزمین خلق نکرد. آنچه امروز بر هنر مرده و پوسیده اصفهان میگذرد معجونی همچون «شله ماش و قمری» آن است!
امیر رجایی